خلاصه فصل دوم قبول میکنم ( قسمت سوم )

یه روز تو شركت یك نفر رو لازم داشتن چون خدمتكار اونجا نبوده و صنم میره و موقع جمع و جور كردن دور بر قهوه رو میریزه رو مدارك اهیل ، اهیل هم عصبانی میشه و صنم رو میفرسته تو ترأس چون اخر وقت كاری بوده سرایدأر بی خبر از اینكه صنم تو ترأسه در ترأسو قفل می كنه و در ساختمون رو هم قفل میكنه و میره اهیل هم هدفوا تو گو شیش بوده و مشغول كارش بود كه یهو باد و طوفان راه میفتهو باورن شدید می گیره و صنم هر چی داد می زنه در میزنه آهیل نمی شنوه و صنم از سرما هی میلرزه تا بلاخره آهیل میبیندش ودروباز میکنه . صنم هم از حال میره میوفته تو بغلش . آهیلم بلندش میکنه میذاره رو مبل كه یهو برقا میره اهیل می خواد بره بیرون ببینه چی شده كه می بینه در قفله (سرایداره در اتاق اهیل رو هم قفل كرده بوده ) اهیل  شمع روشن میکنه و وقتی می بینه صنم داره میلرزه كتشو میندازه روش و كنار صنم میشینه كه یهو سر صنم میفته  رو شونه آهیله . آهیل میاد سر صنم رو برداره اما دلش می سوزه و یكم عذاب وجدان می گیرش و میزاره سر صنم رو شونش باشه و با هم می خوابن تا صبح 

 صبح که صنم از جاش بلند میشه و كلی با هم دعوا می كنن صنم میگه چرا در رو باز نكرده ًو اهیل و می گه كه صداشو نشنیده و.... كه یهو در وا میشه و یه جوجه میدوه میاد تو كوچه خخخخ فكر می كنین كیه معلومه خانوم لطیف وارد میشه و می بینه كه اینا دارن با هم دعوا می كنن أهیل میاد بره كه لطیف میگه اینجا چه خبره و به صنم نگاه می كنه و می بینه كت اهیل رو دوششه صنم کت آهیلو که رو دوشش بود میندازه جلو اهیل و اهیل عصبانی میشه كتو از رو زمین بر میداره و میده بهش میگه ببر بشور اتو کن بیار  باز صنم با تکنولوژی آشنانیست نمیتونه با ماشین لباس شویی کار کنه . خواهر آهیل شازیه دوباره راهنمایی اشتباهی بهش میده لباس آهیل كلا خراب میشه هم رنگش میره هم نخ كش میشه . آهیل باز سرزنشش میکنه . صنمم میگه کاری ازم بخواه که توش وارد هستم . کار من آشپزیه ...

اهیل كلی كار كرد تا توانست دو تا بطری دیگه رو هم ببشكونه وقتی به اخرین بطری رسید چون صنم گفت من آشپزم بهش گفت 100 کیلو شیرینی ( کلوچه ) درست کنه با اینكه حالش بد بود و به خاطر زیر بارون موندن  مریض بود و تب داشت شروع کرد به کاركردن. ریحان دلش سوخت هر چی به آهیل گفت نکن صنم مریضه آهیل زیر بار نرفت .

صنم با حال خراب شب تا صبح کار کرد نیم ساعت مونده به وقت مقرر مادر و پدر اظهر دو تا از جهبه های کلوچه رو کش رفتن وصنم مجبور شد دوباره درست کنه حتی بیشتر هم درست كرد وقت وزن کشی اهیل یك وزنه یواشكی به وزنه وصل كرد و صنم با تعجب دید که وزن  کلوچه ها اونی که باید نیست و گفت این خیلی عجیبه من بیش تر هم درست كرده بودم  آهیلم با افتخار بهش گفت تو شکست خوردی حالا باید جلوم زانو بزنی عذرخواهی کنی . لحظه ای که صنم داشت تسلیم میشد اسما نامزد اظهر فهمید زیر ترازو آهنربا هست . عمدا سینی رو انداخت و سینی چسبید به آهنربا وصنم دید وزنه رو  و گفت وایستین و رفت وزنه رو بر داشت  و وزن یشرینی درست شد بعدشم زیر بار شکست نرفت و آهیلو سرزنش کرد که چه حقه کثیفی بکار برده 

چون می خواسته  در برابر خدمتکار بی ارزشش پیروز بشه .  و آهیلو ضایع کرد . بعدشم خودش رفت بطری آخر رو کوبید به ستون وشکست ( دمش قیژ) ... نهایت تصمیم گرفتن که این دشمنی رو تموم کنن وصنم برای بدهیش کار کنه و...